English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9297 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
nuclear strike U تک اتمی
nuclear strike U تک هستهای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
non-nuclear U نااتمی
non-nuclear U غیراتمی
nuclear U هستهای
nuclear U مغزی
nuclear U اتمی
non-nuclear U ناوابسته به اتم و نیروی اتمی
nuclear U مربوط به اتمی
nuclear parity U همطرازی اتمی
nuclear fusion U همجوشی هستهای
nuclear fusion U گداخت هستهای
nuclear particle U هستک
nuclear warfare U میدان جنگ اتمی
nuclear parity U قدرت اتمی یکسان
nuclear magneton U مگنتون هسته
nuclear number U عدد جرمی
nuclear number U عدد هستهای
nuclear fusion U گداز هستهای
nuclear fusion U ذوب هستهای
nuclear dud U بمب عمل نکرده اتمی
nuclear electricity U الکتریسیته هستهای
nuclear electron U الکترون هسته
nuclear equipoise U گلوله اتمی که نبایستی مورداستفاده قرار گیرد
nuclear engineering U تکنولوژی هستهای
nuclear technology U تکنولوژی هستهای
nuclear detector U اشکارساز هستهای
nuclear corrosion U فرسایش هستهای
nuclear forces U نیروهای هستهای
nuclear fission U شکافت هستهای
nuclear fission U انشقاق هستهای
nuclear cell U پیل اتمی
nuclear charge U بار هسته
nuclear chemistry U شیمی هستهای
nuclear configuration U ترکیب هستهای
nuclear equipoise U گلوله اتمی ممنوعه
nuclear energy U انرژی هستهای
nuclear pile U پیل هستهای
nuclear reaction U فرایند هستهای
nuclear reactors U راکتور هستهای
nuclear winter U زمستان اتمی
nuclear reactors U پیل اتمی
nuclear membrane U عضوهستهای
nuclear whorl U پیچهستهای
nuclear reaction U واکنش هستهای
nuclear-free U مکانیکهدرآناستفادهازسلاحوانرژیهستهایقدغنباشد
nuclear size U اندازه هسته
nuclear stalemate U گلوله اتمی خارج از رده گلوله اتمی ممنوعه
nuclear structure U ساختار هستهای
nuclear submarine U زیردریایی هستهای nuclear-poweredsubmarine : syn
nuclear transformation U تبدیل هستهای
nuclear radius U شعاع هسته
nuclear radiation U تشعشع هستهای
nuclear families U خانواده هستهای
nuclear family U خانواده هستهای
nuclear warfare U جنگ اتمی
nuclear power U انرژی هستهای
nuclear reactor U واکنشگاه هستهای
nuclear reactor U راکتور هستهای
nuclear reactor U پیل اتمی
nuclear reactors U واکنشگاه هستهای
nuclear power U نیروی هستهای
nuclear magnetic resonance U تشدید مغناطیس هسته رزونانس مغناطیس هسته
nuclear power station U نیروگاه هستهای
nuclear power plant U تاسیسات انرژی هستهای
nuclear power production U تولید انرژی هستهای
nuclear fusion energy U انرژی ذوب هستهای
nuclear boiler room U اتاقکمولدبخارهستهای
attack nuclear carrier U ناو هواپیمابر افندی هستهای
civil nuclear powers U کشورهایی که توانایی استفاده از سلاح اتمی را دارند
civil nuclear powers U کشوردارای قدرت اتمی
effective nuclear charge U بار موثر هسته
nuclear power station U نیروگاه هسته ای
nuclear power plant U نیروگاه هسته ای
nuclear biological chemical U شیمیایی میکربی هستهای
nuclear binding energy U انرژی اتصال هستهای
magnetic nuclear resonance U تشدید مغناطیسی هسته رزونانس مغناطیسی هسته
nuclear powered submarine U submarine nuclear
production of electricity from nuclear energy U تولیدالکتریسیتهازانرژیهستهای
to strike into U شروع کردن
to strike into U اغازنهادن
to strike U زدن [ضربه زدن] [آلت موسیقی]
to strike up U خواندن یازدن اغازکردن
second strike U اولین حمله متقابله یا ضدحمله در یک جنگ اتمی
strike out <idiom> U رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
strike off U بی زحمت ایجاد شدن
to strike in U پامیان گذاردن
to strike in U دخالت کردن
strike below U بردن کالا به انبار
strike off U بی زحمت درست کردن
strike out U از بازی خارج شدن
strike out U واردعمل شدن
strike out U باطل کردن
strike out U تمام کردن بازی با سه استرایک پی در پی در بخش دهم
strike up U نواخته شدن
strike up U نواختن
they are on strike U اعتصاب کرده اند
to go on strike U اعتصاب کردن
to strike an a U بصورت ویژهای درامدن
to strike at any one U ضربت خود را متوجه کسی ساختن
to strike in U به اندرون زدن
to strike an a U وضعی بخودگرفتن
strike U ضربه زدن
go on strike U اعتصاب کردن
strike U ضربت زدن یورش
first strike U اولین ضربت در اولین حمله
strike U ضربت
strike U برخورد
first strike U اولین ضربه
strike U فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strike U اعتصاب
strike U تک هوایی
strike U حمله ضربه زدن به دشمن
strike U تصادم
strike U تک ناگهانی
strike U چادر را از جا کندن
strike U توپ زن بودن
strike U حمله کردن
strike U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike U تصادف و نصادم کردن اعتصاب
strike U زدن
strike U اعتصاب کردن
strike U اصابت اعتصاب کردن
strike U اعتصاب ضربه
strike U بخاطرخطورکردن
strike U ضربت زدن خوردن به
strike U سکه ضرب کردن
a declared [pronounced] opponent of nuclear power U مخالف آشکار [اعلام شده] انرژی هسته ای
to strike a snag U بمانعی برخوردن
to strike root U ریشه کردن پابرجاشدن
to strike work U اعتصاب کردن
to strike work U دست از کار کشیدن
to strike with awe U هیبت زده کردن
to strike oil U کامیاب شدن موفق شدن
to strike tens U اردو رابهم زدن
to strike one in the mouth U توی دهن کسی زدن
to strike root U ریشه زدن
to strike root U ریشه گرفتن ریشه دواندن
to strike root U برقرارشدن
strike-breaker U اعتصاب شکن
to strike something open U با ضربه چیزی را باز کردن
strike it rich <idiom> U ناگهان پول و پله ای به هم زدن
To cross out . To strike off. U خط زدن
to go on a hunger strike U اعتصاب غذا کردن
hunger strike U اعتصاب غذا
strike it rich <idiom> U یک شبه ره صد ساله رفتن
To strike a match. U کبریت زدن
strike-breaking U شکستناعتصاب
rent strike U پرهیزازپرداختکرایهبهنشانهاعتصاب
lightning strike U اعتصاباعتراضآمیز
strike plate U صفحهتوپی
wildcat strike <idiom> U اعتصاب کارگران
strike-breakers U اعتصاب شکن
to strike oil U بنفت رسیدن
out law strike U اعتصاب غیر قانونی
strike off the rolls U از صورت وکلا خارج کردن
strike oil U به نفت رسیدن
fly strike U هجوم مگس
strike root U ریشه زدن
strike root U ریشه کردن گرفتن
strike a bargain U معامله کردن
strike a balance U موازنه بدست اوردن
strike with a hammer U پتک زدن
strike with terror U وحشت زده
he strike him blind U چنان زد که کورش کرد
light strike U اعتصاب با اخطار کم مدت اعتصاب برقی
strike joint U شکستگی طولی
post strike U بعد از اجرای تک
post strike U بعد از تک هوایی
so strike one's flag U پرچم خودراخواباندن
so strike one's flag U کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
stay in strike U اعتصاب
strike an attitude U حالتی بخود گرفتن
strike blind U با ضربه کور کردن
strike force U نیروی ضربتی
strike force U نیروی کمین یا ضربت
strike with terror U ترسیده
strike zone U منطقه خط سیر
strike zone U سیرمجاز گوی چوگان زن
to strike a blow for U سنگ
strike pay U حقوق ایام اعتصاب که ازطرف سندیکاهای کارگری به اعتصاب کنندگان پرداخت میشود
to strike a blow for U به سینه زدن درسرچیزی دعواکردن
to strike a spark out of U جرقه یابرق دراوردن از واداربه گفتن سخنان یکرکردن
air strike U تک هوایی
general strike U اعتصاب عمومی
hunger strike U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
to strike dumb U گنگ کردن
to strike dumb U مات ومبهوت کردن
to strike fire U اتش دراوردن
to strike a bargain U درمعامله موافقت پیداکردن
to strike a balance U موازنه دراوردن
to strike camp U اردورابهم زدن
ten strike U ضربت بازی بولینگ ده میلهای
ten strike U امر موفقیت امیز
data strike U چاهک داده ها
to strike off the rolls U از صورت حذف کردن
air strike U حمله هوایی
to strike a light U کبریت زدن
to strike hands U دست پیمان بهم دادن
To deliver (strike ) a blow . U ضربه وارد ساختن
strike while the iron is hot <idiom> U سود بردن
strike while the iron is hot U تا تنور گرم است باید نان پخت
Recent search history Forum search
1Potential
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com